دو چشمم درد چشمانت بچیناد - مبو روزی که چشمم ته مبیناد
اینجا شروع بیماریش برای بار سوم در یک ماه گذشته بود تا اینکه بالاخره راهی بیمارستان شد اینجا هم آخر شب بود و نمی خوابید و گیر داده بود که طوطی رو می خوام ، طوطی رو می خوام ، گفتم آخه مامان چیکار این طوطی داری؟ و آوردمش نزدیک بعد با لحن بچه گانه اش دست کشید رو پاش و گفت: دوسش دارم و به طوطیه دست می کشیدو می گفت : الهی پرنده ات برم ، الهی پات برم مثلا داشت قربون صدقه اش می رفت اینجا هم پیرهن باباش رو پوشیده کارت مشاغل که آریا فوق العاده بهشون علاقه داره و سیر نمی شه هم فال و هم تماشا - خوردن ژله با انبرک این ژستا رو هم خودش گرفت و از من خواست که ازش عکس بگیرم و بعدش هم از عکس گرفت خسته...